loading...
adabiat
javaherbazar بازدید : 34 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (0)

نظامی در مخزن الاسرار می گوید:
جنبش اول که قلم بر گرفت / حرف نخستین  ز سخن  در گرفت
پرده ی خلوت چو برانداختند / جلوت اول به سخن ساختند
تا سخن آوازه ی دل در نداد / جان تن آزاده  به گل در نداد
چون قلم آمد شدن آغازکرد / چشم جهان را به سخن باز کرد

 . . . .
سعدی در بوستان می گوید:

شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست / ترا گریه و سوز باری چراست
بگفت ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود / چو فرهادم آتش به سر می رود
که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبرداری نه یارای ایست

. . . .

مجاز

مجاز عبارت است از كاربرد واژه، در معنی غیر اصلی خود كه برای رسیدن به معنی مجازی و عدول از معنی حقیقی باید مناسبتی یا علاقه ای بین معنی حقیقی و مجازی وجود داشته باشد تا ذهن بتواند به مفهوم مورد نظر شاعر برسد .به طور مثال وقتی گفته می شود كلاس ساكت است، واژه ی كلاس مجاز است زیرا مفهوم آن شاگردان كلاس است .
یا مواردی كه شاعر جزء را ذكر کند ولی كل را اراده كند . مانند:
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم / كه گاهگاه بر او دست اهرمن باشد .
نگین(جزء ) گفته و انگشتری (كل ) را اراده كرده است.
رَستم از این بیت و غزل، ای شه سلطان و ازل / مفتعلن، مفتعلن، مفتعلن كشت مرا
بیت گفته و شعر را اراده كرده و مفتعلن گفنه و عروض را اراده كرده است.
تا شدی فارغ از كلاه و كمر / بر سران زمانه گشتی سر .
سران گفته و بزرگان را اراده كرده است .
ز مادر همه مرگ را زاده ایم / به بی كام گردن بدو داده ایم.
گردن گفته و تمام وجود را اراده كرده است .
چمن از غلغله زاغ و زغن در خطر است / سنبل و سوسن و ریحان و سمن در خطر است
نام گل ها را گفته و باغ را اراده كرده است .
گفتم : مذمت اینان روا مدار كه خداوند كرمند، گفت : غلط گفتی كه بنده درمند .
درم گفنه و مال و ثروت اراده كرده است .
به یاد روی شیرین بیت می گفت / چو آتش شیشه می زد كوه می سفت .
بیت گفته و شعر را اراده كرده است.

مدح شبیه به ذم

از مدح شبیه به ذم به عنوان "تأکید المدح بمایشبه الذم" هم یاد کرده اند و چنان است که در اثنای مدح با استفاده از کلماتی چون والّا، اما، جز، لیکن، ولی، مگر، ... (حروف استثنا و استدراک) سخن را در مدح چنان بیاورند که شنونده در آغاز آن را مذمّت و نکوهش پندارد، لیکن چون بیت یا کلام پایان پذیرد، معلوم گردد که مدح و ستایش است. این نوع صنعتگری را "صنعت تحویل" یا "زشت و زیبا" هم می نامند.
قمری شاعر قرن چهارم هجری می گوید:
همی به فرّ تو نازند، دوستان، لیکن
به بی نظیری تو دشمنان کنند اقرار

مردف

شعری که ردیف دارد « مردّف » خوانده می شود.

مستزاد

مستزاد به معنی « زیاد ذکرشده » اسنت و در اصطلاح ادبی شعری است که در هر بیت آن ، درپایان هرمصراع، پاره ای به آن می افزایند که با مصراع اول هم وزن  نیست،  اما با  معنای مصراع  اول ارتباط دارد. این پاره ها  نیز با یکدیگر هم قافیه است.

مستزاد تنها  قالب شعری سنتی است که بلندی و  وزن مصراع های آن در هر بیت یکسان نیست و کهن ترین آن را به قرن پنجم نسبت داده اند.

مولوی غزلی زیبا درمستزاد دارد که چون این آغازمی شود:


هرلحظه به شکلی بت عیّار بر آمد / دل برد و نهان شد
هردم به لباس دگر آن یار برآمد / گه پیر و جوان شد

مسغ

هر گاه به صامت پایانی هر یک از پایه‌های عروضی که به دو هجای بلند ختم می‌شود مصوت بلند "آ" افزوده گردد، پایه‌ی به دست آمده را مسبّغ گویند. مانند فاعلاتان و مفاعیلان که مسبّغ فاعلاتن و مفاعیلن هستند. در این بیت:
دام است جهان بر تو ای پسر دام
زین دام ندارد خبر دد و دام
در این جا پایه‌های آخر مصراع‌ها فاعلاتان و مسبّغ هستند.

مسمط

« مسمّط» به معنی به رشته کشیدن مروارید است و در اصطلاح ادبی نوعی از شعر است که دارای چند بند است.  هر بند مسمط دارای چند مصراع هم قافیه است و در پایان هر بند مصراعی با قافیه ای جداگانه آورده می شود که قافیه مصراع های پایان همه ی بندها یکی است .

این قالب شعری  ابتکار منوچهری دامغانی شاعرقرن پنجم است .
 مسمّط ها بر پایه ی شماره ی مصراع های هر بند نام گذاری می شوند، مانند مسمّط مخمس (با بندهای ۵ مصراعی)، مسمّط مسدّس (با بندهای ٦ مصراعی ) و ...


منوچهری در مسمط خود می گوید:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است /  گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان به تعّجب سرانگشت گزان است
کاندرچمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را دنبال بکندند / پرّش ببریدند و به کنجی بفکندند
گویی به میان باغ، به زاریش پسندند / با او نه نشینند و نه گویند و نه خندند
وین  پرّ نگارینش  بر او  باز  نبندند
تا آذر مه  بگذرد، آید سپس آذار

مصراع

به معنی یک لنگه از در دو تختی و در اصطلاح ادبی نیمی از یک بیت است. بیتی که هر دو  مصراع آن هم قافیه باشد « مُصَرّع »  نام دارد.
بشنو از نی چون حکایت می کند /  وز جدایی ها شکایت می کند
سینه خواهم شرحه شرحه ازفراق /  تا بگویم شرح درد اشتیاق

مقطع

مقطع در لغت به معنی جای برش، محل قطع و محل جدایی است. در اصطلاح آخرین بیت غزل و قصیده را گویند. در غزل شاعر معمولن تخلص خود را در مقطع می‌آورد:
غزل گفتی و دُر سُفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

که بیت واپسین ِ یکی از غزل‌های حافظ است.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 37
  • بازدید کلی : 273